درددل

سلام  دوستای نازنینم ... امیدوارم خوب باشین ... دلم نمیخواد تو این وبلاگم از بدی های زندگیم بنویسم ... اینجارو گذاشتم واسه موج مثبت ... اگر چه این روزها تمام دنیامو موج منفی گرفته ... خسته ام ... از همه چیز و همه کس ... دلم میخواد میرفتم یه جای دور . 

خیلی از آدمهای دوروبرمو گذاشتم کنار ... کسایی که یه زمان از نظرم بهترین بودن ولی تو سختی های زندگیم و وقتی که بیشتر از همیشه بهشون نیاز داشتم چهره واقعی شونو نشون دادن ... فکر کن از یکی انتظار یه حرفی یا یه کاری رو نداشته باشی . اصلن تصورش رو هم نکنی ... ولی یه هویی در یک دقیقه با گفتن یه حرف قصر آرزوهاتو تبدیل کنه به یه خرابه ... خیلی زیاد حالم گرفته ... از اون روز هنوز نتونستم اون برخوردشو فراموش کنم و تو خیابون تو کلینیک تو خونه هر جایی که یادش میفتم همینجوری گریه ام میگیره و نمیتونم خودمو کنترل کنم . بیش از حد دلم شکسته ... 

اصلن بدشانسی من اینه که همه اتفاقات بد تو همین ده روز اخیر رو سرم خراب شد ... همه اتفاقات مزخرف زندگیم  دست به دست هم دادن که حالمو بگیرن . خدارو شکر بخاطر داشتن دوست و همکار عزیزم کامران و یوسف که هر چقدر هم ازم دور باشن ولی همیشه هوامو داشتن . بیتا ، پریا ... دلم خیلی براتون تنگ شده . ایکاش نزدیکتر بودین میتونستم یه کم باهاتون درد دل میکردم .  

...

تا اینجا که همش نالیدم . یه کم از خوبی ها بگم هم ضرر نمیکنم . یه آپارتمان کوچولو خریدم ... البته واسه سرمایه گذاری . چند وقت دیگه که وامم درست شه اینو میفروشم و یکی بهترشو میخرم . کارم اگر چه شیفتها و جاهایی میرم که درآمدش کمه ولی فعلن راضی ام . خوبیش اینه که از نرسها و منشیم خوشم میاد ... چشمشون نزنم باهام بد شن . چشمم شور نیس واسه خودم شور میشه ... کافیه از یه چیزی تو زندگیم راضی باشم و تعریف کنم اکی ثانیه خوشیم تار و مار میشه ...


سلام

سلام به همه دوستای گلم که گهگاهی میاین ازم سر میزنین .

این روزا خیلی سرم شلوغه ... تایم کاریم زیاده ... نهایت در طول شبانه روز شاید فقط 6 ساعت خونه باشم و بقیه اش بیرونم . دوستای خوبم برام دعا کنین ... زندگیم این روزا خیلی خیلی پر دردسره ... از همه لحاظ ...