رینوپلاستی

این روزا حسابی سرم شلوغه ...   از یه طرف انجام  کارای  فارغ التحصیلیم ... از یه طرف مسئله کارم تو درمانگاه و برنامه ریزی های کاریم... ( آخه من یه اخلاق گندی که دارم ، دلم میخواد به هر چیزی که مورد علاقمه یک شبه برسم ...   و از اونجایی که اون چیزای مورد علاقم معمولن کم و کوچیک نیستن و در هر حال رسیدن بهش یک شبه غیر ممکنه ، دچار دلسردی حاد میشم )    

همین اواخر یکی  از همکارام یه مطب جدید با تجهیزات نو خریده و مطب قبلیشو همونجوری که هست میخواد واگذار کنه البته تجهیزاتش یه چند سالی کار کرده... منم که اول راهم ومیدونم اگه وسایل نو بخرم اولن هزینه اش زیاده و دومن به خاطر بی تجربه گیم فاتحه همه وسایلمو میخونم .  

منکه نمیدونم چی خوبه و چی بده و از کارایی شون اطلاعی ندارم . تازه ممکنه کلاه سرم بزارن .   

 واسه همین وسوسه شدم روی این مسئله  هم فکر کنم . تازه این همکارم میگه اگه دوست داری بیا تو مطب قبلی من یه چند ماهی کار کن اگه خوشت اومد و کارایی تجهیزات مورد قبولت بود بعد بخرشون داشته باشی تا موقعی که مجوز مطب گرفتی .  

 همین دیگه .  حالا بعدن در مورد مسائل کاریم بیشتر میگم ...  

و یه مسئله دیگه هم عمل رینوپلاستی روز یک شنبه هستش که حسابی تمرکزم در حال حاضر بعد از مسائل فارغ التحصیلیم  معطوف شده به اون قضیه . یه کم نگرانم  از نتیجه عمل و عوارضش  و خدای نکرده از اتفاقایی که ممکنه در حین عمل پیش بیاد ... ولی خوب امید به خدا ... دوستای خوبم اگه یه وقت شما یا نزدیکانتون تجربه رینو پلاستی رو داشتین ممنون میشم منو در تجربیاتتون سهیم کنین.

وای اگه بدونین فردا چه همه کار دارم... باید برم پول عملو به شماره حسابی که دادن واریز کنم .  برم بیمه و در مورد بیمه تکمیلی و هزینه های درمانم یه پرسو جو بکنم .  باید برم دانشگاه دنبال کارام  . تازه بعدش باید بیام خونه رو مرتبش کنم .یه وقت اگه کسی بیاد عیادتم ، ضایه نشم ...   بعد از ظهر هم از ساعت 3:30 باید برم درمانگاه ... بعد از اونجا برم مطب دکترم و مدارکمو تحویل بدم و واسه عمل فردا آماده شم. یعنی شاید یه نیم ساعت هم وقتی برای استراحت نداشته باشم و عوضش بعد از عمل حسابی تا 10 روز توفیق اجباری دارم واسه استراحت .   

 البته اگه   بنده  زنذه از اتاق عمل تشریفمو بیارم بیرون ... خوب دیگه من به این موضوع هم فکر کردم . میگم رفقای خوبم یه وقت اگه برنگشتم ( خدا نکنه البته ) اگه بدی از ما دیدین مارو حلال کنین هاااااااااااا ... برامم دعا کنین که همه چیز عالی و بدون مشکل اتفاق بیفته   

(راستی عنوان وبلاگمو عوض کردم شماهم اگه دوست داشتین منو با این عنوان بلینکینُ)

نظرات 6 + ارسال نظر
تارمی شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:02 ق.ظ http://deledaryai.blogsky.com

دوست خوبم!

به امید خدا ۲۱ خرداد عازم حج میباشم .از شما دوست عزیز

حلالیت میطلبم و نایب الزیاره شما هستم.

طی این مدت (هرکدام از اماکن زیارتی که باشم مسجد النبی،

مسحدالحرام و ...)به نیابت از شما و برای عاقبت به خیری و

استجابت آرزوهای خوب و قشنگ تون دعا میکنم.


21 خرداد روز عمل منم هست...
ممنونم که به یادم خواهی بود دوست خوبم
التماس دعا

مانا شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:37 ق.ظ

عنوان جدید مبارک
ایشالا دماغ جدید هم مبارک باشه بعدا!!!!
من تجربه عمل ندارم چون دماغم خوبه

مرسی مانا جون
دماخ خوبه منم دماخم خوبه قراره خوب تر بشه ....

مهاجر شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:24 ب.ظ http://www.1mohajer.blogsky.com

چرا آخه؟ مگه مماخت چشه؟
موفق باشی و عمل خوب و بی دردسری داشته باشی.
ما برات دعا میکنیم همیشه سلامت باشی

یه چیزی بگم بخندیم البته حقیقته
یک بار یک زن و شوهر که دوتاشون عمل زیبایی کرده بودند بچه دار میشن و دوتاشون مونده بودن که این بچه به کی رفته انقدر زشته
امیدوارم تصمیم درستی بگیری و از کامنتی که نوشتم خوشت اومده باشه

مماخم که چیزیش نیست خوووووووو
مرسی در هر حال امین جان
خوشمان آمد هموووووووووجور
بهر حال من وقتی رو دنده لج بیفتم دیگه کسی نمیتونه جلومو بگیره ...
الان هم با خودم لج کردم که الا و بلاه بایس عمل کنم ...

پریا شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:18 ب.ظ

سلام سحر جون. ای ول داری خوشگل تر میشی. ان شا الله که به سلامتی از زیر تیغ جراحان درمیای
دوستم عمل داشت خیلی خوشگل شد اما میگفت بعدش آدم خیلی دستش بند بینیشه همش باید چسبشو عوض کنه و هی حواسش به بینیش باشه. حالا ایشالا که از پسش برمیاید

سلام پری جون
مرسی
آره میدونم الان هم هیچ مشکل خاصی ندارم ولی هویجوری گفتم بریم عمل کنیم واسه هیجانش. البته وقت عمل افتاد برای دوشنبه
هر چی میگذره استرسم بیشتر میشه

سحر شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:12 ق.ظ http://www.alachigh-e-aramesh.mihanblog.com

سلااااااام الان خوبی؟ درد نداریمعمولا درد داره ها
ما آپیم خوش حال میشیم بیای

آخ گفتی درد ، دارم میرم از درد ، کجایییییی ببینی سحرررررررر...
میام الان... این روزا همش دارم تو وبلاگا میچرخم دیگه...

گُلی جمعه 23 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:16 ق.ظ http://flowerever.blogsky.com/

تجربش چطوریه؟؟؟

بدک نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد