فارغ التحصیلی

 

 دوستای خوبم .مدتی بود که از خودم و حال و روزم چیز زیادی نمینوشتم. همش درگیر کارای پایان نامه ام بودم که به لطف خدا چهارشنبه همین هفته جلسه دفاعم بود و بالاخره تموم شد  . طبیعتن باید خیلی خوشحال باشم و البته که خوشحال هم بودم                     

یعنی هموجووووور داشتم شادمانی میکردم که...

 

 میگم تا حالا دقت کردین بعضی وقتها این روزگار (  )  چنان حواسشو جمع میکنه ببینه کی خوشحالی تا یه غم و غصه توووووووووووووووووووووپ بندازه وسط زندگیت و خوشحالیتو تارو مار کنه. واسه من که این جوری میشه گاهی  .  

بگذریم حالا. بی خیال. وای خدا دیگه تحمل اینهمه غم و غصه رو ندارم.کم اوردم به خدا...  

 

.

خوب حالا که دفاع تزم تموم شد تازه اول گرفتاری ها شروع میشه. از فردا باید بیفتم دنبال کارای فارغ التحصیلی و کارای اداری نظام پزشکی. آره کلی کار دارم. این روزا هم باید یه برنامه ریزی دقیق بکنم برای زبان انگلیسی... نباید وقتمو به بطالت بگذرونم...  الان اولویت اولم کارم هستش و بعد زبان ... 

ولی خداییش انگار یه کوه رو از جلو پام برداشتم. این پایان نامه ام منو کشت خدا وکیلی... 

بهرحال تموم شد. 

 جا داره همین جا تشکر کنم از: 

 عزیزترین دوستم بیتاجون که تو این مدت کلی بهم دلداری میداد و آرومم میکردو کنارم بود. 

 

 

مرسی بیتاجونم بخاطر این گل های قشنگی که برام فرستادی .خانووووم تو خودت گلی عزیزم         

  

ممنونم از یوسف همکار عزیزم که در مسائل کاری  راهنماییم میکرد و در مشکلاتم تنهام نذاشت 

    

  

 و کامران عزیزم که به من لطف بسیار داشت و بهم انرژی مثبت میداد و در ارائه تزم کمکم کرد.        

                                                       

 و ممنونم از همه شما دوستای نازنینم که میاین بهم سر میزنین.دوستتون دارم .بووووووووووس.